-
با خودتان
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1397 09:07
شاه رفته مملکت شاه پور می خواهد چه کار کله ی بی مو گل سر شور می خواهد چه کار آن که سهم فارغ التحصیلی اش بی کاری است انتخاب رشته و کنکور می خواهد چه کار ازدواج امروزه صد اصل و ریشه صد مشکل است ابتدای این مصیبت سور می خواهد چه کار کشوری که هست در آن ساز و موسیقی حرام در سرود ملی اش شیپور می خواهد چه کار ما که دیگر از...
-
مفاهیم متضاد
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 10:02
مفاهیم متضاد را پرستیده ام . . . زیبا معنا شده اند . . . گاهی باید تضادها معنا شوند بر مفاهیم تنها . . . مثل فاحشگی در عین بکارت . . . مثل رابطه در زمان قاعدگی . . . ومثل من و تو . . .
-
فاحشه
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 09:58
سلام فاحشه ! تعجب کردی ... !؟ می دانم که در کسوت مردان آبرومند ، اندیشیدن به تو رسم ، و گفتن از توننگ است . اما می خواهم برایت بنویسم . . . شنیده ام : تن می فروشی ، برای لقمه ای نان ! چه گناه کبیره ای ، می دانم که می دانی همه تو را پلید می دانند ، من هم مانند همه ام . راستی روسپی ! از خودت پرسیده ای چرا اگر در سرزمین...
-
من و خدا
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 18:18
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم در آن یک شب خدایی من عجایب کارها کردم جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم کشیدم بر زمین از عرش، دنیادار سابق را سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم خدا را بنده خود کرده خود گشتم خدای او خدایی با تسلط...
-
The secret is not to say that their help
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 20:59
The secret is not to say that their help I have not whine in his instrument Involved both a harp pick God To pick up his singing Brkshm I locked my lips off Familiar with the key can open it My child is suffering under persecution With your finger to fulfill my This time the self- filling cup Filling the cup of his...
-
بعضی ها
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 20:50
امان از دست بعضی ها که دست از سر ما بر نمی دارند
-
رفتم و شد!
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 23:29
با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم عطر بر خود زدم و غالبه سا رفتم و شد حمد را خواندم و آن مد"ولاالضالین"را ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد یکلام از قاسم و جبار نگفتم سخنی گفتم ای مایه هر...
-
وحشی بافقی
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 23:26
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهــــانی من گــــوش کنید قصه بی سر و سامانی من گوش کنید گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی سوختــم سوختــم این راز نهفتن تا کی **** روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت عربده جویی بودیم عقل و دین باخته، دیوانهی رویی بودیم بستهی سلسلهی...
-
بزن باران
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 23:23
بزن باران بهاری کن فضا را بزن باران و تر کن قصه ها را بزن باران که از عهد اساطیر کسی خواب زمین را کرده تعبیر بشارت داده این آغاز راه است نباریدن دلیل یک گناه است بزن باران به سقف دل که خون است کمی آنسوتر از مرز جنون است بزن باران که گویی در کویرم به زنجیر سکوت خود اسیرم بزن باران سکوتم را به هم زن و فردا را به کام ما...
-
بخواب دنیا
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 23:20
لالا لالا بخواب دنیا خسیسه واسه کمتر کسی خوب مینویسه یکی لبهاش همیشه غرق خنده اس یکی پلکاش تو خوابم خیسه خیسه...!
-
پرسش
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 23:20
خداوندا پرسشی دارم...؟ رها کن آسمانها را،بیا اینجا قضاوت کن ببینم در زمین یک مرد پیدا میکنی یا نه؟ تو هم مثله همه،امروزو فردا میکنی یا نه؟ بندگانت را از ننگ آدم بودن و بیهوده فرسودن،مبرا میکنی یا نه؟ برای آخرین پرسش قیامت را بگو،مردانه،برپا میکنی یا نه؟
-
خاطرات
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 23:18
خاطرات را باید سطل سطل از چاه زندگی بیرون کشید! خاطرات نه سر دارند و نه ته بی هوا می آیند تا خفه ات کنند می رسند... گاهی وسط یک فکر گاهی وسط یک خیابان سردت می کنند،داغت می کنند رگ خوابت را بلدند،زمینت می زنند خاطرات تمام نمی شوند...تمامت می کنند!!
-
آتشی در سینه دارم جاودانی
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 23:17
آتشی در سینه دارم جاودانی عمر من مرگیست نامش زندگانی رحمتی کن کز غمت جان می سپارم بیش ازین من طاقت هجران ندارم کی نهی بر سرم،پای ای پری از وفاداری شد تمام اشک من بس در غمت کرده ام زاری نوگلی زیبا بود حسن و جوانی عطر آن گل رحمت است و مهربانی ناپسندیده بود دل شکستن رشته ی الفت و یاری گسستن کی کنی ای پری،ترک ستم گری می...
-
قهر ( تمام حرف دلم ) برای او
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 22:33
نگه دگر به سوی من چه می کنی چو در بر رقیب من نشسته ای به حیرتم که بعد از آن فریب ها تو هم پی فریب من نشسته ای به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا که جام خود به جام دیگری زدی چو فال حافظ آن میانه باز شد تو فال خود به نام دیگری زدی برو . . . برو . . . به سوی او ، مرا چه غم تو آفتابی . . . او زمین . . . من آسمان بر او بتاب زان...
-
نیست یاری
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 13:10
نیست یاری تا بگویم راز خویش ناله پنهان کرده ام در ساز خویش چنگ اندر وهم خدا را زخمه ای زخمه ای تا برکشم آواز خویش بر لبانم قفل خاموشی زدم با کلیدی آشنا بازش کنید کودک دل رنجهء دست جفا است با سر انگشت وفا نازش کنید پر کن این پیمانه را ای هم نفس پرکن این پیمانه را از خون او مست مستم کن چنان کز شور می باز گویم قصه افسون...
-
سنین رایحه
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 22:35
بحبک لو قریب منی ,, بحبک لو بعید عنی اگر به من نزدیک باشی دوستت دارم ، اگر(حتی) از من دور باشی دوستت دارم بحبک کل یوم اکتر هر روز بیشتر دوستت دارم حیبی انت ساحرنی حبیبی انتا آسرنی ای عشقم تو من را جادو کرده ای ، ای عشقم تو من را اسیر خود کرده ای جبیی وانتا مش جمبی معک قلبی یاروح قلبی ای عشقم (اگر) کنارم نباشی قلبم با...
-
از دور
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 23:09
همیشه ایستادن و زندگی را از دور تماشا کردن چه می شود کرد ؟ باید بمانی تا یکی از همین روزها یکی دستت را بگیرد و راه رسیدن به زندگی را نشانت دهد
-
انتظار
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 23:07
زندگی مثل ایستگاه اتوبوس است یا وقتی می رسی که اتوبوس رفته است یا در ایستگاه آنقدر به انتظار می نشینی که رفتن یادت می رود
-
دلم تنگ نمی شود
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 23:06
دلم تنگ نمی شود برای شهری که در کوچه هایش صدای پای عاشقی نمی آید دلم تنگ نمی شود برای کوچه ای که هزار همسایه دارد و همه تنهایند برای شب هایی که کسی ستاره هایش را تماشا نمی کند دلم تنگ نمی شود
-
آب با تشنگی آموخته می شود
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 23:05
آب با تشنگی آموخته می شود خشکی با اقیانوس های طی شده زایمان با رنج صلح با جنگ های بازگو شده اش عشق با کهنگی خاطرات پرنده با برف !
-
زن ها
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 23:04
شما هر چه می خواهید بگویید ولی من می گویم زن ها دو نوع اند یا از سوسک می ترسند یا از موش تازه طور دیگری هم می شود دسته بندی کرد : یا عاشق اند یا معشوق یا اینطوری : یا زیبایند یا روشنفکر !
-
نور مهم تر از فانوس است
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 23:03
نور مهم تر از فانوس است شعر مهم تر از دفتر بوسه مهم تر از بی ها نامه هایم به تو بزرگتر و مهم تر از هر دوی مایند چرا که تنها شواهدی هستند که مردم در آنها کشف خواهند کرد زیبایی تو و دیوانگی مرااا
-
اقرار
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 23:02
با لمس تمام عشق به تو نزدیک تر می شوم در ناگهانی تمام عشق از تو می گریزم در حیرت از تمام عشق به آرامی هوشیار می مانم رنجیده از تمام عشق در دهان صادق شب رها شده از سوی تمام عشق به سوی تو رشد خواهم کرد
-
بلوغ
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 23:02
شاید اینک به جایی رسیده ام که دیگر زندگی نمی تواند فریبم دهد آری رسیده ام نه مگر این شب کم اهمییت دنیا بر کناره رود آخرین ساده لوحی ام را با خستگی پاهایم به آب می سپارم نه مگر وقتی چشم هایم را می بندم شب کوچکترین آیینه های صداقتش را از دست می دهد اکنون این منم مردی نه از آن گونه که : نه چشم به آسمان دارد نه دست به سوی...
-
صبر
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 23:01
به خاموشی ما سنگ می گرید به خاموشی ما درخت سرو می خواند سرود سوگ را در خاموشی ما هزاران سهره می میرند هزاران چلچله در بند می شوند هزاران قناری در قفس خاموشی ما بلای ما بلای کوه و گیاه و پرنده است وای که صبر در زمانه ما چع واژه ننگینی است
-
محمد ؛ مولود شیرین
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 23:00
از کوچه شب های تف زده رسیده با کوله بار عشق پلیدی را شست که پاکی چشم انداز جهان شود و زن را ستود آن کلام تکمیلی خلقت را و بوئید عطر خوش گل را و نوشید جرعه جرعه آواز چکاوک را که بودنش پیام آور زن و عطر و آواز بود و بوی دلپذیر نان , عشق , آزادی تو اکنون را مبین !!! تو آکنون را مبین !!!
-
قطعه ای برای سنگ قبرم
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 22:59
در این تنگ جای تار خفته بی هنگام عقابی سرخ !!! شکارش بوسه و گل و در رگهای جوشانش زلال جاری عشق به انسان بود و آزادی تو ای بیدار شدی آخر اگر آزاد !!! به هنگام عبور از خاک این عاشق بخوان آواز آزادی برای او که آزادی , آزادی , آزاد . . .
-
یک دسته گل
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 22:59
یک دسته گل برای کسانی که قلبشان را شکسته ام یک دسته گل برای آنهایی که گفتند دوستت دارم و برای همیشه از یادم بردند یک دسته گل برای لحظه هایی که قشنگ بود ولی تلخ شد یک دسته گل بیاد نگفته ها به یاد رنگ دیگر مهتاب و بوی شب بیاد روزهای نیامده و نرفته یک دسته گل امشب به آب خواهم داد
-
حافظ
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 21:53
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما*چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون*روی سوی خانه خمار دارد پیر ما در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم*کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است*عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف...
-
مصدومـــــه (بیقول فى حقى)
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 14:51
بیـــقول فی حقـــی کلام کتـــر مـــش حلــــو لیـــه چرا حرفهای ناخوشایند زیادی در حقم می زند؟ بیـــقــول مــــلیـــش لازمه ف حیاتو من النهارده می گوید که از امروز دیگر نیازی به وجودش در زندگی من نیست وعشــــان مهـــوش عــــارف یـــقول بـــغلط فــی ایــه و چون نمی داند که گناهم چیست بیــــقول تعـــب منـــــی عشــــــان...