-
دیشب . . . من . . . رویای تو
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 22:21
" دیشب از آسمون ستاره می چیدم روی برگ گلها شبنم می پاچیدم وقتی بیدار شدم گل کرده بود خورشید آخه دیشب باز خواب تو را دیدم " خواب دیدم . . . خواب تو را داشتی نگاهم می کردی مثل همیشه نگاهت تا ته قلبم می رفت خواستم صدایت کنم . . . صدایم در نمی آمد عاجزانه نگاهت کردم و تو خندیدی آروم مثل همیشه . . . بیدار شدم...
-
غم
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 22:19
" دیشب که تو آمدی , نبودم در غمکده ام نشسته بودم امروز که با بهار رفتی من باز به غم نشسته بودم "
-
" ای مرگ پنج ثانیه به من مهلت بده " :
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 22:14
یک ثانیه برای دیدن چشم هایش یک ثانیه برای در آغوش کشیدنش یک ثانیه برای حس گرمای بدنش یک ثانیه برای شنیدن صدای قلبش و یک ثانیه برای بوسیدنش بوسیدن تو . . . عزیز من
-
به من مهلت بده . . .
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 22:13
هوا با فشار زیادی در قفس سینه ام می پیچد , انگار یک عنکبوت با پاهای بزرگش تمام مجرای تنفسی مرا زخمی می کند روی تخت می مانم و زمزمه می کنم : " کاش همین الان می مردم " قلبم تیر می کشد " نه هنوز زود است باید تو را ببینم و دست هایت را ببوسم و بگویم که دوستت دارم " قلبم دوباره تیر می کشد سه روز است که...
-
تو می رومی و . . .
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 22:11
برای رفتن بهانه می آوری , این پا و اون پا می کنی بهت می گم : درست حرف بزن . . . بگو چی شده . . . می گی : نمی تونم می فهمم چی شده . . . ناراحت شدی . . . می پرسم " ناراحت شدی ؟ می گی : نه ( و این یعنی خیلی ناراحتی ) . یک جمله دیگه کافیه . . . عصبانی می شوی و می روی صدایت می کنم . . . چند بار . . . ولی جواب نمی دهی...
-
خدا تو را به من بخشید
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 22:11
گفتی : مرا ببخش ! چیزی در درونم فرو ریخت , چه چیز را ببخشم ؟ بودنت را ؟ پاک آسمانی بودنت را ؟ به چه کسی ببخشم ؟ بیاد بیاور آن زمان که خدا تو را به من بخشید و من . . . هرگز هرگز تو را به کسی نخواهم بخشید امشب بیا و کنارم باش , باز هم برایم شعر بخوان نگو که نه این چون و آن چرا نکن بیا . . . بگذار دوباره سر روی سینه ات...
-
خورشید
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 22:10
سه ماه گذشت بازی دو هفته ای من خیلی طولانی شده ولی دلمک نمی خواهد هیچ وقت تمامش کنم یعنی دیگه دست ما نیست . حالا زندگیمون , زندگی من و تو بودنمون , با هم بودنمان یک بازی سرگرم کننده شده توی دست های خدا و من و تو مهره های این بازی هستیم تاس را می اندازد من ( N ) خانه جلوتر و تو ( N ) خانه عقب تر بگو فاصله مان چقدر می...
-
چهار شنبه
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 22:09
دیروز بود همین دیروز چهارشنبه بیست و چهار ساعت پیش همین موقع , پیش عزیزترین زندگی ام بودم . دیگه کنترل اشک هایم دست من نبود تازه فهمیدم که شاید عاشقت باشم ولی این همه مدت فقط اذیتت کردم تازه فهمیدم چقدر عاشقت هستم تازه از خواب بیدار شدم می مونم پیش عزیزترین زندگی ام که تا حالا بخاطر اون موندم می مونم و انقدر می مونم...
-
دوستت دارم ( قلب )
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 22:08
فقط تویی اینجا اینجا که وقتی که باهات حرف می زنم تند تند می زنه اینجا که فقط برای تو زنه توی قلبم فقط تویی فقط تو اندازه همه بودنت دوستت دارم
-
گفتی
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 22:06
گفتی بالاخره گفتی از همون که می ترسیدم شد آخه چرا ؟؟؟ باشه من هم حرفم را زدم , از وقتی که بهم گفتی دارم گریه می کنم نه بخاطر اینکه می خواهی بری , نه بخاطر اینکه احساس می کنم اون دفعه به من دروغ گفتی اگه اونم دفعه بخاطر من موندی خوب من که هنوز نرفتم من که هنوز اینجا پیش توام ببین چقدر بد قول شده ای می دونم که اصلا...
-
دیوونه
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 22:06
دارم دیوونه می شوم نمی دونم چرا دائم فکر می کنم تو قراره بهم بگی که می خواهی . . . قول بده منو تنها نگذاری می ترسم اینجا فقط تو را می خواهم فقط تو را نگو می خواهی بری خواهش می کنم فردا نگو می خواهی بری . کاش بگی منو دوست نداری کاش بگی از دستم خسته شدی کاش بگی حالت از من بهم می خوره فقط نگویی که می خواهی منو تنها بذاری...
-
ترس
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 02:29
می ترسم , می ترسم بخواهی از پیشم بری می ترسم منو تنها بذاری و بری یعنی می شه . . . ؟! تو نباید بری و هیچ وقت نباید منو تنها بذاری تو قول دادی کاش می تونستی بفهمی که چقدر دوستت دارم کاش می دونستی که هیچ کس را به اندازه تو دوست ندارم حتی پدرم را پدری که گاه از روی ناچاری آنقدر خشک و عصبانی می شود که دیگر نمی توان آنرا...
-
امتحان
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 02:28
همه چیز از دیشب شروع شد از وقتی که باهات حرف زدم یک احساس خیلی بدی دارم احساس دور شدن فاصله گرفتن فراموش شدن فکر می کنم ازت دور شدم فاصله گرفتم و دارم فراموش می شوم یا برعکس تو دور شدی . دیشب وقتی باهات حرف زدم دیگه درس نخوندم امروز هم همینطور امتحان هم می خواستم ندم ولی رفتم سر جلسه تمام مدت امتحان می دونی به چی فکر...
-
تب , تب , تب . . . . . . .
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 02:27
دوباره تب دارم و می بینم ماه من پایین تر آمده است تو را می بینم که در انتهای این جاده ایستاده ای و من را صدا می کنی . چقدر صدایت دوست داشتنی است تو جلوتر می آیی و کنار من می نشینی با من حرف می زنی و . . . کجایی ؟ کجا رفتی ؟ نمی بینمت . . . بیا عزیزم . . . منو تنها نگذار بیا ! تب , تب , تب چقدر گرم شده ام انگار به...
-
نفس
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 02:26
اگه حتی بین ما فاصله یک نفسه نفس منو بگیر برای یکی شدن اگه مرگ من بسه نفس منو بگیر . . .
-
شاید امشب شب آخر باشد . . .
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 02:23
این بار می خواهم صریح و مستقیم برای خودت بنویسم انتظار دارم تو هم راست و درست جواب من را بدهی عزیز من . . . قلب من . . . دیگه نمی خواهم طوری بنویسم که بقیه فکر کنند قصه می گم می خواهم برای تو بنویسم . برای تو که پنج شش سال پیش دست دراز کردی و قلب منو مثل ترنج از شاخه چیدی . برای تو که هر شب توی خواب می بینمت برای تو...
-
بدون نام
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 02:22
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند . . . ؟
-
بهانه ای برای بی تو بودن . . .
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 02:19
یک شب دیگر از شبهای بی تو بودن کنار ورقهای دفتر خاطرات نشستم و هر صفحه را که نگاه می کنم یکی از روزهای با تو بودن را به یاد می آورم خط به خط نوشته هایت را از حفظ می خوانم چاره دیگری ندارم تنها یادگار تو همین صفحه های کاغذی است که روزگاری نشانه عشق تو بود بی تو دیگه نمی تونم هیچ کاری بکنم اگه حتی یک روز صدایت را نشنوم...
-
کاش می دانستی . . .
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 02:12
دیشب به انتظار تو بودم مثل تمام ثانیه هایی که بی صدا تا دورترین نقطه نگاه ناله می کردم کاش می دانستی کاش می دانستی کاش معنی انتظار بیهوده شبانه را می دانستی کاش معنی اشکهای من را می دانستی .ناگفته ها همیشه ناگفته خواهند ماند و تو هیچ گاه نخواهی فهمید که من پسر تنهای شب در تنهایی خود با تو چگونه سخن گفتم هیچ وقت نخواهی...
-
ناقوس
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 02:10
و ناقوس صدای رستاخیز . . . روز از کنار هم گذشتن اما . . . بی تفاوت . . . !!
-
پست اول
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 00:01
با سلام و عرض ادب من هم از امروز به جمع کاربران بلاگ اسکای پیوستم .