دل نوشته های من

دل نوشته و دست نوشته های من

دل نوشته های من

دل نوشته و دست نوشته های من

دیوونه

دارم دیوونه می شوم

نمی دونم چرا دائم فکر می کنم تو قراره بهم بگی که می خواهی  . . .

قول بده منو تنها نگذاری می ترسم اینجا فقط تو را می خواهم فقط تو را

نگو می خواهی بری خواهش می کنم فردا نگو می خواهی بری  .

کاش بگی منو دوست نداری کاش بگی از دستم خسته شدی کاش بگی حالت از من بهم می خوره

فقط نگویی که می خواهی منو تنها بذاری و بری  بخدا باهات می آیم

حتی فکر اینکه یک روز بی تو باشم هم وحشتناکه

دوستت دارم بخدا

اونقدر زیاد که نمی دونم چقدره  .

ترس

می ترسم , می ترسم بخواهی از  پیشم بری  می ترسم منو تنها بذاری و بری  یعنی می شه  . . . ؟!

تو نباید بری و هیچ وقت نباید منو تنها بذاری  تو قول دادی کاش می تونستی بفهمی که چقدر دوستت دارم

کاش می دونستی که هیچ کس را به اندازه تو دوست ندارم

حتی پدرم را

پدری که گاه از روی ناچاری آنقدر خشک و عصبانی می شود  که دیگر نمی توان آنرا تحمل کرد  .

می خواهم اصلا دنیا نباشه ولی تو باشی

با من باشی

با من  . . .

امتحان

همه چیز از دیشب شروع شد  از وقتی که باهات حرف زدم یک احساس خیلی بدی دارم احساس دور شدن فاصله گرفتن فراموش شدن فکر می کنم

ازت دور شدم فاصله گرفتم و دارم فراموش می شوم یا برعکس تو دور شدی  .

دیشب وقتی باهات حرف زدم دیگه درس نخوندم امروز هم همینطور امتحان هم می خواستم ندم ولی رفتم سر جلسه تمام مدت امتحان می دونی به چی فکر کردم ؟  به اینکه چرا سهم من از با تو بودن انقدر کم است ؟

به این که پس عدالت خدا کجا رفته ؟ دو نفر انقدر با هم هستن که حالشون از هم بهم می خوره  اونوقت من  . . .  اوه    ه ه ه

سه چهار ماه بعد این چه جور عدالته آخه ؟ ولی مامانم می گه همیشه خدا ما را امتحان می کنه پس شاید خدا من را هم امتحان می کنه  , امتحان می کنه تا ببینه یعنی به خودم و شاید به تو ثابت کنه که این عشق که این پیوندی که بین قلب هامون وجود داره یه عشق شیرین و واقعیه  , بلکه حتی چیزی فرا تر از عشق .

چون حتی عشق هم اینطور نیست  .

خوب پس تا آخر جلسه سر امتحان می مونم و نمره کامل رو می گیرم  فقط باید قول بدی همسفر خوبی باشی و منو تنها نگذاری  .

"  وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند "

تب , تب , تب . . . . . . .

دوباره تب دارم  و می بینم ماه من پایین تر آمده است تو را می بینم  که در انتهای این جاده ایستاده ای  و من را صدا می کنی  .

چقدر صدایت دوست داشتنی است تو جلوتر می آیی  و کنار من می نشینی با من حرف می زنی و . . .

کجایی ؟ کجا رفتی ؟ نمی بینمت  . . .

بیا عزیزم . . . منو تنها نگذار بیا  !  تب , تب , تب چقدر گرم شده ام   انگار به خورشید رسیده ام  , به تو رسیده ام به تو رسیده ام ؟

غایب همیشه حاظر . . .

اینجا چقدر تاریکه  شهر کوران . . . من نمی خواهم مثل لال ها   ,  لال بمیرم  نمی خواهم بمیرم .

تب , تب , تب . . . صبح شده  تو باید بروی نکنه مادرم تو را ببیند  برو پنهان شو صدای مادرم می آید باکی داری حرف می زنی ؟

تبت بالا رفته چکار کردی با خودت  .  مادر ترنج را چید  هذیان می گی می رم بابات رو صدا کنم بریم دکتر  .

بیا بیرون مادرم رفت  .

راستی   . . .

چطوری دستت به شاخه رسید و دل منو چیدی ؟؟؟؟

نفس

 

اگه حتی بین ما

فاصله یک نفسه

نفس منو بگیر

برای یکی شدن

اگه مرگ من بسه

نفس منو بگیر  . . .

شاید امشب شب آخر باشد . . .

این بار می خواهم صریح و مستقیم برای خودت بنویسم انتظار دارم تو هم راست و درست جواب من را بدهی  عزیز من . . . قلب من  . . .

دیگه نمی خواهم طوری  بنویسم که بقیه فکر کنند قصه می گم می خواهم برای تو بنویسم  . برای تو  که پنج شش سال پیش دست دراز کردی و قلب منو مثل ترنج از شاخه چیدی  . برای تو که هر شب توی خواب می بینمت برای تو که امشب به یادت هزاران قطره اشک ریختم برای تو که نذر کردم هر شب برایت هزار قطره اشک بریزم  .

ببخشید که هر شب چشمانم خیس و صدایم بغض آلود است ببخشید اگر عاشقم ببخشید اگر نمیتوانم بگویم که دوستت دارم چون به راستی چنین نیست  . . .

نه نیست عشق در مقابل احساس مکن به تو نیاز من به تو و این عطشی که هر  روز  بیشتر می شود چه کلمه حقیری است عزیز من . . . تنها عزیز من .

دیشب وقتی بی خبر منو تو غربی شبهای سیاه , شبهای همهیشه سیاه تنها گذاشتی و رفتی گفتم دوباره اشتباه کردم در انتخاب تو  . . . نه

باید قبل از رفتن می گفتم که دوستت دارم . . . ولی نگفتم و تو رفتی  و امروز  . . . خدای من  , من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد می خواستم از دستت شکایت کنم می خواستم به تو بگویم  حق نداری نگاهتو از من بگیری یادت هست آن شب که ترنج را چیدی ترنج آخ هم نگفت ولی دیشب . . .

بعد از اینکه رفتی  . . . یک چیزی توی دلم لرزید و امروز صبح که بیدار شدم این  جمله توی مغزم تکرار می شه :

"   آخرین بار ... آخرین بار ... آخرین لحظه سبز دیدار "

نکند واقعا دیشب آخرین بار برای من بوده ؟ و من آخرین بار رو هم از دست دادم و باز هم نتونستم بگم دوستت دارم قرار بود هر شب کنارم باشی قرار بود من دیگه پسر تنهای شب نباشم قرار بود تو پیشم باشی و. من برایت لالایی بخوانم  قرار بود دیگه کابوس نبینی ولی از دیشب تا حالا من هم کابوس می بینم    .

یک قطره اشک روی بالش  , یک قطره روی میز  , یک قطره روی دفتر  , یک قطره برای تو عزیز من  . هر بار که پلک می زنم یک قطره پایین می آید

و هر بار فقط یک قطره روی صورتم جاری می شه  , گونه هامو قلقلک می ده و از گوشه چانه ام پایین می افتند  .

می بینی عمر  قطره اشک های من هم مثل عمر بودن با تو کوتاه است !

اما این قطره اشک ها  هرجا بیفته یک اثری میگذاره  , مثل اون دفعه که افتاد روی دفترم و تو خندیدی  با تو بودن هم همینه کوتاه و اثر گذار .

دلم می خواهد روزها و ساعت ها کنار تو بشینم و نگاهت کنم

فقط نگاهت کنم   . . .

نه

بدون نام

 

وقتی تو با من نیستی

از من

چه می ماند    . . . ؟

بهانه ای برای بی تو بودن . . .

یک شب دیگر از شبهای بی تو بودن کنار ورقهای دفتر خاطرات نشستم و هر صفحه  را که نگاه می کنم یکی از روزهای با تو بودن را به یاد می آورم خط به خط نوشته هایت را از حفظ می خوانم چاره دیگری ندارم  تنها یادگار تو همین صفحه های کاغذی است که روزگاری نشانه عشق تو بود  بی تو دیگه نمی تونم هیچ کاری بکنم اگه حتی یک روز صدایت را نشنوم  . . .        

لبخندی روی لبهایم می نشیند اشک هایم را مسخره می کند چه رسد به عشقم به چیزی که محکم سر آن ایستاده ام  به قولی که به تو داده ام

"    تا آخر دنیا با تو می مانم "

دیدی ؟ به تو گفته بودم که عمر خوشبختی من بسیار کوتاه است یک ماه فاصله برای یک  عمر با هم بودن فکر احمقانه خودم بود باید حدس می زدم که فاصله گرفتن تو را از من می گیرد باید حدس می زدم نمه عزیز من تو مقصر نیستی تو حتی برای این دل شکسته که بدون تو توان تپیدن هم ندارد مقصر نیستی فقط من مقصرم هستم بخاطر دور شدن از تو اما باور کن مجازاتی که  برایم تعیین کرده ای خیلی سنگین است  گفتم حداقل بگو چرا ؟

گفتی این شعر را بخوان خودت می فهمی اما شعری که به دستم دادی کاغذ سفیدی بیش نبود گفتم : کاری نداری ؟ گفتی : دیگه نه . . .

دیگه نه خدای من به همین راحتی رفتی  . . . رفتی و من باید باور کنم که رفته ای اما تو بگو چگونه باور کنم و چطور قبول کنم که تو رفته ای  . رفتی اما قبل از رفتنت گفتی : دوستت دارم . . .  و این برای من کشنده بود از وقتی که رفتی از خودم می پرسم دوست داشتن یعنی چه . . . ؟

تمام راه ها  را بسته ای از هیچ راهی نمی شود از تو خبری گرفت  .

اوایل مدام به دنبال بهانه ای بودم برای با تو بودن اما امشب ساعت ها  است که اینجا نشسته ام و به رو برو خیره شده ام و دنبال بهانه ای هستم برای

بی تو بودن . . . بی تو بودن . . .  بی تو . . .

بی تو من هیچ هستم هیچ همه هستی ام از هستی توست  . بگو که اشتباه کرده ام .

بگو هرگز هرگز منو تنها نمی گذاری بگو که تو هم تا ابد سر قولت می مانی   خواهش می کنم  به من بگو چرا فرار می کنی چرا می خواهی دور شوی . . . فاصله بگیری ؟

با من حرف برن قرار گذاشتیم که شریک هم باشیم . . . همه جا پس اگر اتفاقی افتاده به من بگو با من حرف بزن با من حرف بزن  با من  . . .

دوست دارم عزیز من

"   هرگز پشیمان نگشتم از انتخاب تو هرگز , رفتی که شاید بدانم بیهوده رنجیده بودم  "

کاش می دانستی . . .

دیشب به انتظار تو بودم مثل تمام ثانیه هایی که بی صدا تا دورترین نقطه نگاه ناله می کردم  کاش می دانستی کاش می دانستی کاش معنی  انتظار بیهوده شبانه را می دانستی    کاش معنی اشکهای من را می دانستی  .ناگفته ها همیشه ناگفته خواهند ماند و تو هیچ گاه نخواهی فهمید که من پسر تنهای شب در تنهایی خود با تو چگونه سخن گفتم هیچ وقت نخواهی فهمید که هر شب چگونه در آغوش تو خوابیدم بی آنکه تو خود بدانی  نگاهت می کردم می خندیدی کاش زمان را می شد نگه داشت کاش همیشه سه شنبه بود دیشب مثل همیشه منتظرت بودم کنار پنجره نشسته بودم و سعی می کردم تو را به خاطر بیاورم انگار از آخرین باری که تو را دیده ام قرن ها گذشته است حتی صدایت را فراموش کرده ام  ببین چقدر دور شده ای هر قدر دست دراز می کنم دستم به تو نمی رسد حالا دیگر شبها کنار من نیستی حالا دیگر جای بدنت  روی ملافه ها نمی افتد من دیگر صدای تپش قلبت را نمی شنوم فاصله بین ما خیلی بیشتر از یک رشته کوه شده خیلی بیشتر امشب هم مثل شبهای گذشته می خواهم در تنهایی خود با تو حرف بزنم امشب هم یکی از شبهای بی تو بودن است  آنقدر اینجا روی صندلی می نشینم  تا بیایی می دانم که بر می گردی   . . .

ناقوس

 

و ناقوس

صدای رستاخیز       . . .

روز از کنار هم گذشتن

اما   . . .

بی تفاوت   . . . !!