دل نوشته های من

دل نوشته و دست نوشته های من

دل نوشته های من

دل نوشته و دست نوشته های من

بدون نام

 

وقتی تو با من نیستی

از من

چه می ماند    . . . ؟

بهانه ای برای بی تو بودن . . .

یک شب دیگر از شبهای بی تو بودن کنار ورقهای دفتر خاطرات نشستم و هر صفحه  را که نگاه می کنم یکی از روزهای با تو بودن را به یاد می آورم خط به خط نوشته هایت را از حفظ می خوانم چاره دیگری ندارم  تنها یادگار تو همین صفحه های کاغذی است که روزگاری نشانه عشق تو بود  بی تو دیگه نمی تونم هیچ کاری بکنم اگه حتی یک روز صدایت را نشنوم  . . .        

لبخندی روی لبهایم می نشیند اشک هایم را مسخره می کند چه رسد به عشقم به چیزی که محکم سر آن ایستاده ام  به قولی که به تو داده ام

"    تا آخر دنیا با تو می مانم "

دیدی ؟ به تو گفته بودم که عمر خوشبختی من بسیار کوتاه است یک ماه فاصله برای یک  عمر با هم بودن فکر احمقانه خودم بود باید حدس می زدم که فاصله گرفتن تو را از من می گیرد باید حدس می زدم نمه عزیز من تو مقصر نیستی تو حتی برای این دل شکسته که بدون تو توان تپیدن هم ندارد مقصر نیستی فقط من مقصرم هستم بخاطر دور شدن از تو اما باور کن مجازاتی که  برایم تعیین کرده ای خیلی سنگین است  گفتم حداقل بگو چرا ؟

گفتی این شعر را بخوان خودت می فهمی اما شعری که به دستم دادی کاغذ سفیدی بیش نبود گفتم : کاری نداری ؟ گفتی : دیگه نه . . .

دیگه نه خدای من به همین راحتی رفتی  . . . رفتی و من باید باور کنم که رفته ای اما تو بگو چگونه باور کنم و چطور قبول کنم که تو رفته ای  . رفتی اما قبل از رفتنت گفتی : دوستت دارم . . .  و این برای من کشنده بود از وقتی که رفتی از خودم می پرسم دوست داشتن یعنی چه . . . ؟

تمام راه ها  را بسته ای از هیچ راهی نمی شود از تو خبری گرفت  .

اوایل مدام به دنبال بهانه ای بودم برای با تو بودن اما امشب ساعت ها  است که اینجا نشسته ام و به رو برو خیره شده ام و دنبال بهانه ای هستم برای

بی تو بودن . . . بی تو بودن . . .  بی تو . . .

بی تو من هیچ هستم هیچ همه هستی ام از هستی توست  . بگو که اشتباه کرده ام .

بگو هرگز هرگز منو تنها نمی گذاری بگو که تو هم تا ابد سر قولت می مانی   خواهش می کنم  به من بگو چرا فرار می کنی چرا می خواهی دور شوی . . . فاصله بگیری ؟

با من حرف برن قرار گذاشتیم که شریک هم باشیم . . . همه جا پس اگر اتفاقی افتاده به من بگو با من حرف بزن با من حرف بزن  با من  . . .

دوست دارم عزیز من

"   هرگز پشیمان نگشتم از انتخاب تو هرگز , رفتی که شاید بدانم بیهوده رنجیده بودم  "

کاش می دانستی . . .

دیشب به انتظار تو بودم مثل تمام ثانیه هایی که بی صدا تا دورترین نقطه نگاه ناله می کردم  کاش می دانستی کاش می دانستی کاش معنی  انتظار بیهوده شبانه را می دانستی    کاش معنی اشکهای من را می دانستی  .ناگفته ها همیشه ناگفته خواهند ماند و تو هیچ گاه نخواهی فهمید که من پسر تنهای شب در تنهایی خود با تو چگونه سخن گفتم هیچ وقت نخواهی فهمید که هر شب چگونه در آغوش تو خوابیدم بی آنکه تو خود بدانی  نگاهت می کردم می خندیدی کاش زمان را می شد نگه داشت کاش همیشه سه شنبه بود دیشب مثل همیشه منتظرت بودم کنار پنجره نشسته بودم و سعی می کردم تو را به خاطر بیاورم انگار از آخرین باری که تو را دیده ام قرن ها گذشته است حتی صدایت را فراموش کرده ام  ببین چقدر دور شده ای هر قدر دست دراز می کنم دستم به تو نمی رسد حالا دیگر شبها کنار من نیستی حالا دیگر جای بدنت  روی ملافه ها نمی افتد من دیگر صدای تپش قلبت را نمی شنوم فاصله بین ما خیلی بیشتر از یک رشته کوه شده خیلی بیشتر امشب هم مثل شبهای گذشته می خواهم در تنهایی خود با تو حرف بزنم امشب هم یکی از شبهای بی تو بودن است  آنقدر اینجا روی صندلی می نشینم  تا بیایی می دانم که بر می گردی   . . .

ناقوس

 

و ناقوس

صدای رستاخیز       . . .

روز از کنار هم گذشتن

اما   . . .

بی تفاوت   . . . !!

پست اول

با سلام و عرض ادب 

من هم از امروز به جمع کاربران بلاگ اسکای پیوستم .