ای کاش غمت بودم تا در نیمه شبهایت مرا به سینه می فشردی
ای کاش رویای خواب هایت بودم تا در تنهایی درون بسترت می خزیدم
و به یاد آن کس که محبوب توست مرا در سینه می فشردی و می بوسیدی
ای کاش اشکهایت بودم تا روی گونه ات به سوی لبهایت می دویدم
و شوری مرا مزه مزه می کردی
و آنگاه سنگ صبویت می شدم و در مرداب دلت
رنجهایت را به من می سپردی
که همراه خود از این جهان می بردم