خواب نما نشده ام اما به دلم افتاده است که سرنوشت مرا با جوهر بنفش نوشته اند
ترکیبی از آبی و سرخ و تاویلی از کتاب ندارم اما . . . !
از پس این امید ها و شتاب ها بوی خوشی می آید و به من می گوید باور کن
دعوت کننده ات غنی تر و شجاع تر از آن است که تو را بفریبد و یا بترساند
و از آن سو . . . نگاه کن به ساعت دیواری با آن دو عقربه اش
آیا . . .
وقتی که عقربه هایش یکی شدند
شروع جدایی نیست . . . ؟