برایت بارها باید بگویم که در رگهای من جاری شدی چون خون که از من ساختی بار دگر مجنون شاید . . .
از شکوه عشق خانمان سوز برایت بارها باید قسم ها یاد کرد برایت بارها باید سر سجده فرود آورد شاید . . .
زدست تو به تاریکی به کوهستان غم باید سفر کرد به دنبال تو تا خورشید باید رفت به پیش پای تو شاید . . .
که چون یک مشت خاک بی بها گردم برای قلب تو شاید . . .
خدا گردم
نمی دانم که در جای نگین تاج زرین کلاهت جای می گیرم ؟
و یا در زیر پای تو . . .