دل نوشته های من

دل نوشته و دست نوشته های من

دل نوشته های من

دل نوشته و دست نوشته های من

این بار می گویم . . .

گفتی دوستت دارم و منتظر جواب من موندی شوکه شده بودم چون سنت شکنی کرده بودی

گفتم من الان چی باید بگم ؟  گفتنی ها را   قبلا گفتم  و تا آخرش هم هستم

همون شب ساعت : یک و نیم  شب نوشتم :  . . .

نشستم و گریه کردم  نشستم و دارم گریه می کنم  عجیبه که سرنوشت می تونه چه کارهایی بکنه  تو قلبم را لمس کردی قلبم را قفل کرده بودم  تو آن را آزاد کردی

مسخره است گاهی اوقات یکگ احساسی داری ولی نمی تونی دهنت رو باز کنی  اما تو ذهنم  یک عشق فوق العاده  به تو وجود داره هزار بار زندگی می کنم

و هر بار تو را در کنار خودم احساس می کنم  کاش این آرزو حقیقی بود  وقتی به لحظاتی فکر می کنم که با هم بودیم از اینکه نعمت بزرگی مثل تو را تو زندگی ام دارم  از ته قلبم خوشحالم تو به من نیرو بخشیدی  تو به من نشون دادی رسیدن به آسمون چه لذتی داره من بهت خیلی خیلی مدیونم  .

چون همه اینها رو عشق تو به من داد  همیشه روح تو را تو آسمون می بینم همیشه اون جایی همیشه اون بالا جزئی از وجودت همیشه همراهم است

" تو قلبم  همیشه یک جایی برای تو هست  . . . برای تمام عمر و برای تمام زندگی  "

برای تمام عمر  . . . هرجا باشم تو هستی بهت مدیونم ولی دلم می خواهد از تمام راه های ممکن از تو تشکر کنم , از تمام راه های ممکن  . . .

این روزها  . . . این دقیقه ها . . .  این ثانیه ها

این روزها  روزهای پاک و بدون ابری هستند که چشمام می تونه تا آخر منظره ها رو ببینه همیشه به فکر تو فکر می کنم به لحظه دیدارت  . . . قبلا سخت و مشکل بود اما حالا یاد  گرفتم منتظرت باشم منتظر تو هستم دقیقه ها را می شمارم  .

گاهی اوقات فکر می کنم که به اندازه یک پر سبک شده ام و می تونم برم تو آسمون پرواز کنم همیشه به تو فکر می کنم  . . . زمانی تنهای تنها بودم و حالا زندگی بدون تو ممکن نیست  اصلا ممکن نیست  , چون تازه فهمیدم تو نصف دیگه قلب من هستی که گمش کرده بودم  . . .

کنارم بمون همیشه پیشم بمون گاهی اوقات که به گذشته خودم فکر می کنم می ترسم دیگه نمی خواهم  اون نقش کهنه را بازی کنم دلم می خواهد که با همه غم ها بجنگم

پیش من باش تا بتونم توی این جنگ لعنتی برنده بشم تو خوابم تو هستی تو رویاهام تو هستی  خارج از رویاهام تو زندگی ام تو هستی همیشه تو هستی من تا همیشه محتاجم  بهت نیاز دارم  پس پیشم بمون  .

بهت نیاز دارم پس پیشم بمون می گم دوستت دارم ولی اشتباه می کنم  . . .  می گم عاشقت هستم ولی این درست نیست  . . .

چون عشق نمی تونه به این اندازه باشه حتی عشق هم نمی تونه یک چنین بلایی سر آدم در بیاره  کار من دیگه از دوست داشتن و عشق هم گذشته می دونی

هیچ چیز نمی خواهم هیچ چیز لازم ندارم  فقط عشق من را قبول کن  از این بیشتر هیچ چیز نمی خواهم  بخاطر تو با زندگی  می جنگم و می مونم همیشه همه جا هر طور  هرجا , بی تو هیچپ جایی برای من وجود نداره  . . . دیگه بدون تو هیچ کاری نمی تونم بکنم  هیچی  . . .

دوماه و نیم از اون شب می گذرد و من عشقت را قبول کردم و پذیرفتم  با ذره ذره وجودم  احساسش کردم تو هم همیشه کنار منی با من بمون

قول بده  . . .  این بار من به تو می گویم  : عشق من را قبول کن  تا ابد تا همیشه   . . . دوستت دارم .

همیشه با منی  . . .

وقتی با من می مونی تنهایی ام رو باد می بره  . . . از صبح همین طور بود

بیدار که شدم گفتم : صبح بخیر گل من . . . خنده ام گرفته بود رفتم توی آشپزخانه  برای صبحانه یک سیب زرد بشورم دوتا شستم  . . .

اینبار کمتر خندیدم توی کوچه آفتاب اول صبح مغز آدم رو می سوزوند , یادم اومد که تو الان گرمت می شه  بلند گفتم : بیا بریم تو سایه  . . .

عابری که صدایم را شنیده بود چپ چپ نگاهم کرد و زیر لب خندید .

یک پسر بچه  داشت روی پل هوایی راه می رفت نه نه می دوید و می خواند : من عاشقم  . . . عاشقی بی قرار  . . .

گفتم : از الان شروع کرده می بینی  ؟

از در دانشگاه که رفتم  تو یک راست رفتم سراغ همون صندلی و گفتم : چه زود آمدی !

فاصله دانشگاه تا میدان را پیاده آمدم  .

بلند گفتم : دفترت را بده همه داشتن نگاه می کردن ظهر توی اتوبوس عقب را نگاه کردم  می خواستم ببینم نشسته ای یا نه  .

نیم ساعت پیش دوباره حواسم  پرت شد و جای یکی دوتا سیب شستم  , این بار اما گریه کردم

تنها نبودم  , امروز با من بودی . . .

همه جا . . .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد